بخند تا دلت واشه

ساخت وبلاگ
سیدحمیدموسوی فردداستان کوتاه ..."لیوان"- صدایی از پشت سرم گفت : شکست ؟گفتم : آره گفت : آقا سید ، غم به دلت راه نده همین فردا یه دونه خوشگل واست میارم ، یه دسته دار مامانی .-------؛--------؛-------؛-------- دقیقا یادم نیست چن ساله بودم . چشم و گوشم باز بود .مادر خدابیامرزم دستم رو گرفته بود و کشون کشون تو راهرو بیمارستان دنبال خودش می کشید . از همون بچگی از بوی ضد عفونی و خون بدم می اومد . دکتر و پ بخند تا دلت واشه...ادامه مطلب
ما را در سایت بخند تا دلت واشه دنبال می کنید

برچسب : داستان,کوتاه,تکپاتک, نویسنده : 5doktorkhandeh5 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 10:55

تابستان سال 1389 بود .در حال رانندگی بودم حواسم نبود .یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست . همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمر ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم . شیشه های هر دو تامون پائین بود . یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد . منم مستقیم بهش نگاه میکردم . گفتم ،آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نرهستند . تو باید به من میگفتی خر . دوم اینکه اگه من الاغم ،حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم .سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم . ....یک لبخندی زد وسه بار گفت معذرت میخوام . منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش  . بااشاره اون ،هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد . این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive  یعنی واکنش .و کلمه دیگری هست به نام    creative یعنی خلاقیت  . اگر دقت کنیم با جا به جائی حرف c یک واکنش تبدیل میشه به یک خ بخند تا دلت واشه...ادامه مطلب
ما را در سایت بخند تا دلت واشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doktorkhandeh5 بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 12 بهمن 1395 ساعت: 13:33

فواید خندیدن چیست ؟ 1- خنده فشار خون را کم می کند.2- خنده باعث طولانی شدن عمر می شود.3- خنده سن افراد را کمتر نشان می دهد.4- خنده تعادل هورمونی ایجاد می کند.5- خنده باعث افزایش هورمون کورتیزول شده،ایمنی بدن را در برابر بیماریها زیاد می کند.6- خنده هورمون سوروتونین را افزایش داده و باعث احساس سرخوشی در انسان می شود.7- خنده تعداد ضربان قلب را تنظیم می کند.8- خنده باعث شفاف شدن پوست صورت می شود.9- خنده قدرت یادگیری را افزایش می دهد.10- خنده از بیماریهای زخم معده و اثنی عشر جلوگیری می کند.11 - خنده در پیشگیری از سکتۀ قلبی و سکتۀ مغزی بسیار مؤثر است.12– خنده چروک صورت را ازبین می برد.13- خنده باعث افزایش اندرفین مغز می شود و باعث احساس سرخوشی و شادی می شود.14 – خنده باعث رفع خستگی می شود.15 – خنده بهترین دارو برای درمان افسردگی است.16- خنده با بازدم انجام می شود و این کار باعث خارج شدن 2 coاز خون می شود و احساس مطلوبی ایجاد می کند.17- خنده نوعی تخلیۀ روانی بوده و تنشها و احساسات سرکوب شده را رها می سازد. بخند تا دلت واشه...ادامه مطلب
ما را در سایت بخند تا دلت واشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doktorkhandeh5 بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 12 بهمن 1395 ساعت: 13:33

" شاپرکها در برابر باد می رقصند "نمی دانم چرا دست از بعضی کارهایی که دیگر برایم عادت شده بود بر نمی داشتم . اینکه در هرجا و مکان مطالب نوشتاری ام را از کیف یا جیب پیراهن بیرون آورده از کمترین فرصت برای خواندن استفاده می کردم . مثل همین الان که بر روی سکوی سنگی کنار شط  زیر درختانی که سایه خود را همانند چتر بر روی زمین گسترانده بودند نشسته ام .داشتم سطرهای آخر پاراگراف ، ایمیلی را که توسط دوستی به " in box " فرستاده شده بود و اصطلاح نصیحت نامه را شامل می شد می خواندم . او نوشته بود : ....سید جان ،  تو برو زندگی ات را بکن . دلت برای خودت بسوزد و آینده ات . دیگران سودش را می برند و تو غصه اش را می خوری !خوش ندارم از من دلگیر شوی ،و گر نه " خرمشهر " را کی داده کی گرفته  !.....یکی خم شده بود و با کنجکاوی نوشته های من را با دقت تمام و مو به مو می خواند . فکر کردم خود درونم است که با من هم خوانی می کند . اما وقتی نفسهای گرمش را احساس کردم و موهای بلندش بر روی دیده گانم افتاد ! تازه متوجه حضورش شدم . دختری با قد متوسط  ، حدودا سی و اندی سال که از ظا بخند تا دلت واشه...ادامه مطلب
ما را در سایت بخند تا دلت واشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doktorkhandeh5 بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 12 بهمن 1395 ساعت: 13:33

وقتی روانپزشک اتریشی ویکتور فرانکل پس از سه سال اسارت در اردوگاه‌های کار اجباری آلمان نازی آزاد شد، به یک نتیجهٔ مهم علمی دست یافت که بعدها یکی از مکاتب روانشناسی به نام «معنا درمانی» شناخته شد. او در پی تجربه شخصی و مشاهده زندانیان دیگر نتیجه گرفت که انسان‌ها قادر هستند هر رنج و مشقتی را تحمل کنند، مادام که در آن رنج و مشقت «حکمت » خاصی را درک کنند. به عنوان مثال : اگر دو برادر همسان را به مدت سه سال هر روز به بدترین شکل کتک بزنند و به اولی بگویید کتک خوردنش جزئی از یک تمرین ورزشی است و به دومی هیچ دلیلی برای کتک خوردنش ارائه ندهید، برادر اول بعد از سه سال به ورزشکاری قوی با اعتماد به نفس بالا و برادر دوم به انسانی حقیر و سرشار از عقده‌ها و کینه‌ها تبدیل می شود. کتک خوردن و رنج برای هر دو یکسان است اما تفاوت در حکمتی است که می تواند به رنج کشیدن‌ «معنا» بخشد. یکی به امید روزهای بهتر رنج می کشد و دیگری با هر ضربه خُردتر و حقیرتر می شود. اینکه چگونه با سختی‌ها و مشقت‌های زندگی کنار بیاییم و به آن‌ها واکنش نشان د بخند تا دلت واشه...ادامه مطلب
ما را در سایت بخند تا دلت واشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doktorkhandeh5 بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 12 بهمن 1395 ساعت: 13:33

هرآهن ربا دو سر دارد که به هر یک از سرهای آن قطب گفته می شود . قطبی از آهن ربا که به سمت شمال قرار می گیرد قطب شمال نامیده می شود که با علامت N نمایش داده می شود . قطب دیگر آهن ربا که به سمت جنوب قرار می گیرد ، قطب جنوب نامیده می شود که با علامت S مشخص می شود .اگردو آهن ربا را به هم نزدیک کنیم به یکدیگرجذب نمی شوند و بر عکس اگراز طرف دو قطب غیر همنام ( مثلا S و  N) به هم نزدیک شوند ، همدیگر را جذب خواهند کرد .هشدارهای پلیس و نیروهای امنیتی و خطرات احتمالی تروریستی . همچنین عوامل جوی از قبیل گرما و سرما هرگز توان ایجاد خلل در اراده مردمی که جذب هدف مشخصی می شوند را ندارد .از دور اورا می بینم که مانند هر محتاجی دست خود را به طرف رهگذران دراز می کند . حقیقتی انکار ناپذیر که در بیشتر مجتمعات بشری به وضوح قابل مشاهده است .لبخندها و شادیهایش را فقط با زنی که آن طرف خیابان بر روی ویلچر نشسته است تقسیم می کند .نزدیکتر که می شوم ، از افکار و قضاوتهای عجولانه ام دلگیر می شوم . چیزی که الان به وضوح می بینم ، دختر بچه هشت یا نه ساله ایی است که بسته دستمال کاغذی به دست گرفته و از رهگ بخند تا دلت واشه...ادامه مطلب
ما را در سایت بخند تا دلت واشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doktorkhandeh5 بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 12 بهمن 1395 ساعت: 13:33

خانومه قبض گاز رو برده بانک پرداخت کنه، به یارو پشت باجه میگه:
ببخشید آقا، شما گازم میگیرید؟

طرف خیلی جدی می گه :
نه خانم من فقط جفتک میندازم،
اون یکی همکارم هم گاز میگیره،
هم پارس میکنه...!

بخند تا دلت واشه...
ما را در سایت بخند تا دلت واشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doktorkhandeh5 بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 9 دی 1395 ساعت: 18:56

آبادانیه تو جبهه ، با هیجان بی سیم میزنه ،
می گه :  زود باشید بیایید ...
مو 5000 عراقی دستگیر کردوم

می گن: خودت بارشون دیگه .
می گه : نه شما بیاین ،کا !
اینا نمیذارن مو بیام .
سوم خرداد روز ازاد سازی خرمشهر مبارک

بخند تا دلت واشه...
ما را در سایت بخند تا دلت واشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doktorkhandeh5 بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 9 دی 1395 ساعت: 18:56

سیدحمیدموسوی فردداستان کوتاه ..."لیوان"- صدایی از پشت سرم گفت : شکست ؟گفتم : آره گفت : آقا سید ، غم به دلت راه نده همین فردا یه دونه خوشگل واست میارم ، یه دسته دار مامانی .-------؛--------؛-------؛-------- دقیقا یادم نیست چن ساله بودم . چشم و گوشم باز بود .مادر خدابیامرزم دستم رو گرفته بود و کشون کشون تو راهرو بیمارستان دنبال خودش می کشید . از همون بچگی از بوی ضد عفونی و خون بدم می اومد . دکتر و پرستارها رو که می دیدم حالم به هم می خورد .بدنم یخ می کرد. لباس سفید منو یاد فیلم شهر مرده ها می انداخت . مرده هایی که با کفن سفید از دل خاک بیرون می اومدن .- بابام منو بلند کرده بود و می گفت : به عمو سلام کن بابا . از دست بابا بیرون پریدم و با دو رفتم سمت در اتاق تا به عمو سلام کنم . که بابا منو مث یه بچه گربه از گردن آویزون کرد و گفت : هی کجا ؟آخرش مجبور شدم دورادور از پشت اون شیشه قطور و ضمخت با اشاره دست به عمو سلام کنم . بهش می گفتم ، عمو . ولی اون که عموی راستکی من نبود . بابا می گفت : این وروجک رو نمی شه تو خونه تنها گذاشت . با خودمون می بریمش .- منو انداختن قاطی لباس ای تازه شسته شده و بخند تا دلت واشه...ادامه مطلب
ما را در سایت بخند تا دلت واشه دنبال می کنید

برچسب : داستان کوتاه عاشقانه,داستان کوتاه آموزنده,داستان کوتاه کودکانه, نویسنده : 5doktorkhandeh5 بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 9 دی 1395 ساعت: 18:55

"حکم طلاق"اثر : سید حمید موسوی فرد"سکینه" خانم همسایه مون با شوهرش "کریم" چند روز پیش  از ماه عسل برگشتن . به این مناسبت هم مهمانی مفصلی براه انداختن . با کلی غذاهای چرب ،خوشمزه و رنگارنگ .هنوز چند ساعتی از رفتن پدر نگذشته بود که ...- در خانه باز می شود و پدر سراسیمه می پرد توی حیاط و از اتاق خواب سر در می آورد ._حلیمه ، حلیمه مادر که در آشپزخانه مشغول پیاز خورد کردن بود ، و چشمهایش قرمز و پر اشک بودند . چاقو به دست  مثل اسپند روی آتش می رود سراغش ._ یهو چت شد مرد قلبم وایساد ، تو که همین الان رفتی بیرون ، کی رسیدی برگردی ؟پدر وقتی چهره عصبی و چاقوی براق را در دست مادر می بیند . قدمی به عقب بر می دارد و می گوید : شناسنامه یا کارت شناسایی ام رو بده ، زود باش .مادر چشم غره می رود که : واسه چته ؟پدر نیم نگاهی به چاقوی در دست مادر می کند و می گوید: ببین حلیمه اول صبحی گیر نده . بده عجله دارم .  _ با خودت چی فک کردی مرد؟ لابد گفتی می پیچونمش ، نمی فهمه .- بلانسبت ، گفتم که کاری پیش اومده ._آره جون عمه ت .دیروز سکینه همه چیو واسم تعریف کرد.- خوب می گی چکار کنم ، به همسایه ام ک بخند تا دلت واشه...ادامه مطلب
ما را در سایت بخند تا دلت واشه دنبال می کنید

برچسب : داستان کوتاه عاشقانه,داستان کوتاه آموزنده,داستان کوتاه کودکانه, نویسنده : 5doktorkhandeh5 بازدید : 49 تاريخ : پنجشنبه 9 دی 1395 ساعت: 18:55